2022-06-16 10:50:50
.....بانام و یاد خالق هستی
خاطره ایی از خاطرات
..... مدرسه ما یکی از مدارس شناخته شده در منطقه بود در همه چی در بهترین وضعیت قرار داشت ، از نظر ورزش رتبه اول ، شلوغی و بی نظمی زبان زد در اصطلاح دانش آموزان تبعیدگاه بود این را نه گفتم با توجه به اون شرایط باز یکی از دبیرستانهای بود بیشترین قبولی کنکور را در بین مدارس منطقه داشت ، و این کمی قوت قلب بود برای بچه ها که در این مدرسه اشتغال به تحصیل داشتند، بلخره در همه چی مدعی بودیم و اکثریت بچه ها هم در کار به پدرانشان کمک حال بودند ،.... ما در مغازه کارهای زیادی داشتیم غیبت هایم به قدری رسیده بود که این روز تماما سر کلاس باشم ولی در بین راه دنبال راه و چاره بودم که چگونه بتوانم از کلاس درس معاف شوم وکارهای مغازه را جمع و جور کنم
بعداز عبور از پس کوچه ها به درب مدرسه رسیدم ، بچه ها طبق روزهای قبل یک ساعت زودتر به مدرسه آمده بودند تا فوتبالی بازی کنند ولی اون روز بخاطر بارش برف و یخ بودن زمین بچه هاو رفقا جلوی درب حیاط مدرسه ایستاده بودند و طبق معمول کارهای کرده و نکرده خود و دیگران را گل حرف هایشان کرده بودند و با خنده آنرا به هم تعریف می کردند
....یکی از بچه ها هیکل درشتی داشت و در مسابقات در فوق سنگین کشتی می گرفت و جمع با کلام او بازی می کرد ، گفت بچه ها این درس آمار و عربی امروز بدجوری اعصابم را خورد کرده می خواهم سر کلاس نروم ، این حرف جرقه ایی شد برای گفتن نظرات و چکار کنیم غیبت نخوریم
یواش یواش با تکرار کاش مدرسه امروز تعطیل می شد به مدرسه را تعطیل کنیم رسیدیم و از شوخی بودن عبور کرده موضوع را جدی تر در نظر گرفتیم و تصمیم شد همه تا آخر کار پشت هم به ایستیم
بچه ها تقسیم شدند به چند گروه یک عده به سر کوچه اصلی و تعدادی به مسیر فرعی مدرسه رفتند و شایع بخاطر نبود گرامیش در مدرسه امروز مدرسه تعطیل است را با جدیت مطرح و بخاطر اینکه گفته ها را واقعی جلوه دهیم علت را بارش برف و سرمای سوزان می گفتیم، با توجه به شواهد جوی حاکم این موضوع به حقیقت نزدیک بود و مورد قبول دیگر دانش آموزان قرار می گرفت ، در این بین بچه های دیگر کلاسها هم به کمک ما آمدند و دانش آموزان مدرسه وقتی زنگ خورد به حد نصاب نرسید و مدرسه خود به خود تعطیل شد
روز بعد که رفتیم مدرسه وضعیت بسیار خطر ناک شده بود ناظم، مدیر و معاونین همه جلوی درب بودند و ورود بچه ها را با چشم کنترل می کردند ، دقیقا ساعت ۷و ۴۵ دقیقه زنگ مدرسه بصدا در آمد و بچه ها بصف شدند کسانی که دیر به مدرسه رسیدند با خط نشان ناظم اسم شان را روی برگه ایی یادداشت کردند
بعداز تلاوت قرآن و سرود مدیر پشت میکروفون قرار گرفت و با عصبانیت حرف هایش را با این کلمه تمام کرد تا مشخص نشود چه کسانی دیروز باعث تعطیل مدرسه شده اند هیچکس حق ورود به کلاس را ندارد همه باید تا زنگ آخر در حیاط بمانید
سوز سرما ، زمین یخ زده و ترس از کار کرده همه را به لرزه انداخته بود
.....یک عده دنبال بانی این حرکت بودند ومی خواستند با معرفی اون خودشان را نجات دهند و یک عده دنبال علت این کار بودند خلاصه وضعیت قاراشمیش بود
یکی دو روز به همین منوال گذشت تا اینکه اعلام شد بغیر از کلاس .....بقیه بچه ها سر کلاس هایشان حاضر شوند
فردای آن روز گفتند بغیر از شش نفر بقیه بچه های کلاس .....پدرانشان را بیاورند تعهد کتبی بدهند و به سر کلاس بروند بعداز چهار روز دونفر از مدرسه اخراج و به منطقه معرفی و بقیه هم سر کلاس حاضر شدیم
سلیمان امیری
507 viewsSoleiman Amirifard, 07:50
ش
