Get Mystery Box with random crypto!

ئولیت به درد کارهای بزرگ نمیخوره! فعلا باید خرده کاری هامو انج | داستانکده سکسی / رمان کده

ئولیت به درد کارهای بزرگ نمیخوره! فعلا باید خرده کاری هامو انجام بدی! باید نامه ها رو ببری بایگانی! نامه ها رو برام بیاری! اسناد جلسات رو برام آماده کنی! و ی سری کارهای دیگه که در ادامه بهت میسپارم! راجع به حقوق هم قانون شرکت اینه که تو این مدت ۶ ماهه حقوقی نداری و اون اصلا دست من نیست. ولی اگه اینقدر واجبه که یه کم پول بگیری میتونی در کنار کارهای شرکت، یه سری کارهای شخصیمو انجام بدی چون خودم وقت نمی کنم بهشون برسم ! منم هر از گاهی یه کم بهت پول میدم که جیبت خالی نباشه!
_بله من خیلی به این پول نیاز دارم ولی ببخشید منظورتون چیه از کاراهای شخصی؟
_خیلی کار ساده ای هست ولی در عین حال در ارزیابی تو توسط من خیلی تاثیرگذاره! می‌خوام اگه قبول کردی کار رو تمام و کمال انجام بدی و هیچ جای عذر و بهونه ای برای کم کاری وجود نداره! در عوض هم برات تجربه میشه و هم میتونی کلی چیز از من یاد بگیری! هرچند که همه اینا به پشتکار خودت برمیگرده!
_خانم همه تلاشمو میکنم تا شما راضی باشین! بفرمایید چیکار باید کنم!
_خوب از اونجایی که من کارهای مدیریتی زیادی دارم و سرم خیلی شلوغه می‌خوام کسی ور دستم باشه که بتونم بهش اعتماد کنم و بخشی از کارهامو بعدا بسپرم بهش! برای همین کسیو می‌خوام که تو انجام کارهای شخصیم کمک کنه و ازم اطاعت کنه و بتونه از عهده کارام بر بیاد ! اگه قبول داری بگو که شرایط رو بهت توضیح بدم !نمی‌دونستم منظورش از کارهای شخصی چیه ! با این حال من به اون پول نیاز داشتم ! مجبور بودم هر کاری باشه رو قبول کنم ! پس گفتم بله خانم.
_خوب باید هر کاری میگم رو اطاعت کنی! بعد از کار باید منو برسونی منزل! خریدها رو انجام بدی! تمیزکاری فضای دفتر کار که از وظایفته! ولی اگه بتونی خونمو هم مرتب و تمیز کنی پوئن مثبته برات! شاید بگی کارهای شخصی من رو چرا باید انجام بدی! ولی همون طور که گفتم من برای خودم معیارهایی برای ارزیابی دارم و با انجام این کارها احتمال اینکه بعد از این ۶ ماه استخدام رسمی شرکت بشی افزایش پیدا میکنه! تو که نمیخوای بعد ۶ ماه به مدیر عامل بگم به دردم نمیخوری؟؟ از همه اینا گذشته اینطوری به یه ذره پولی که روزانه لازم داری هم میرسی!
نمی‌دونستم الان باید چی بگم! از طرفی نمی‌خواستم کارمو که تازه به دست آوردم از دست بدم و میخواستم حتما ازم راضی باشه ! از طرفی هم اگه کسی میفهمید که دارم این کارو میکنم خیلی برام بد میشد و شخصیتم خرد میشد! من با این تحصیلات و این سن باید پادویی دختری کوچیکتر از خودم رو میکردم ! اگر خونوادم میفهمیدن چه فکری راجع به من میکردن!انگار متوجه تردیدم شد و گفت:
_خب لازم نیست همین الان جواب بدی میتونی تا آخر ساعت فکر کنی و بعد بگی. فعلا برو این نامه ها رو ببر بایگانی! این پولم بگیر سر راه ی لیوان قهوه برام بیار چون سرم درد می‌کنه از نگاه زیاد به مانیتور!
خیلی بهم برخورد! با اینکه ده سال ازم کوچیکتره ولی صلابت حرف زدنش جوری بود که انگار داره با بچه ۱۰ ساله صحبت می‌کنه! همه اینا رو بزارین کنار اختلاف قدمون! واقعا اعتماد به نفسمو از دست داده بودم و جرات مخالفت نداشتم! بلافاصله چشم گفتم و نامه ها رو بردم بایگانی و برگشتی برای خانم قهوه خریدم! یه تراول پنجاهی بهم داده بود و قهوه سی تومن بود. وقتی خواستم بیست تومن بقیه پولو بهش بدم گفت: بقیش مال خودته، بزار جیبت لازمت میشه!
با اینکه توی اون لحظه خیلی برام تحقیرآمیز بود ولی بعدش که منطقی و به دور از احساسات فکر کردم به خودم گفتم لااقل با این بیست تومن میتونم خودمو تا خونمون برسونم. اگه روزی پنجاه تومن هم